بدون عنوان
١٥ مهر
تیانا جان امروز اولین مسافرتتو رففتیم من و تو وبابا راهی سفر شدیم به سمت استارا ساعت 5 عصر رسیدیم رفتیم یه رستوران لب مرز نهار خوردیم تیانای عزیزم تا نشستیم برای تو گلم یه بادکنک اوردن که این برای من خیلی قشنگ بود
عزیزم بعد از نهار رفتیم بازار یه چند تا قاب عکس برات گرفتیم تا عکسای قشنگتو بزاریم بعد چون بابا خسته بود رفتیم هتل من وتو هم ساعت 8 خوابمون برد انگاری تو هم از راه خسته شده بودی عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی