بدون عنوان
16شهریور تیانازم امروز از صبح زود مشغول اماده کردن وخرید برای جشن فردای تو بودیم زندایی ازیتا وخاله لیلا از صبح اومدن کمکم تا کارای فردا رو انجام بدیم دستشون درد نکنه تیانازم بخاطر از دستادن عزیزی (پسرعمه مامان) مجبور شدیم جشن به دنیااومدنتو در 2 ماهگیت بگیریم عسلم 17شهریور تیانازی امروز همه فامیلا برای دیدن روی ماهت اومدن برای جشنت یه خانومی به اسم خانوم مهربان همراه چند تا دف زن دعوت کردیم که حسابی مجلستو گرم کرد دست خاله سمیه درد نکنه چون خاله خانوم مهربان به من معرفی کرد. تیانا با اون صدای بلند دف ولی تو همش خواب بودی همه دوست داشتن تو چشماتو باز کنی ببینن چشمات چه رنگی که تو هم بیدار نمیشدی خوشگل مامان چشمای تو هر رنگی ب...
نویسنده :
مادر
2:54